هلیا جونهلیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

روزهای مادرانه

دوماهگیت مبارک

1393/3/21 20:07
نویسنده : نگار
2,131 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم به سلامتی دو ماهه شدی ..چقدر زود گذشت ..دیگه برامون لبخند میزنیو دل منو باباییو حسابی میبری هرروز با موبایلم ی عالمه ازت عکس میگیرم و لحظه ها رو ثبت میکنم مخصوصا خنده های خوشگلتو...احساس میکنم هر چی بزرگتر میشی احساساتی تر میشیو وابسته تر و بعضی وقتا که گریه میکنی انقدر دلم برا چشمای اشکیت میسوزه که خودمم بغز میکنم.

من و بابایی همون روز که دو ماهت شد بردیمت واکسن دو ماهگیتو بزنیم از یک هفته قبلش حسابی فکرمو مشغول کرده بود و میترسیدم اذیت شی و یا بعدش تو خونه بیقراری کنی ولی خوب باید انجام میشد دیگه...تو راه که میبردیمت هم من هم بابایی آرزو داشتیم هزار تا واکسن به ما بزنن ولی یه سوزن به شما نزنن  تو تا اونجا برات چهارقل و آیت الکرسی خوندم ...خلاصه رفتیم  مرکز بهداشت یوسف آباد که قبلا برات پرونده تشکیل داده بودیم و اول قد و وزنتو چک کردن و بعد قطره فلج اطفال  و وقتی میخواستن واکسن ها رو بهت بزنن به من گفتن  باهات صحبت کنم که نترس و منم اصلا نگاه نکردم که چطوری سوزن به پاهات زدن و فقط صورتمو چسبوندم به گونه های کوچولوت و قربون صدقه ات رفتم و شما گریه کردی ولی خودتو هلاک نکردی خداروشکر بعدشم که اومدیم تو ماشین من قطره استامینوفن رو بهت دادمو رفتیم خونه مامان شیرین...بعد هم عمه مصی و ثنا اومدن اونجا که به من کمک کنن تا شما بیقراری نکنی دستشون درد نکنه خیلی خوب شد که اومدن.بعداز ظهرش نیم درجه تب کردی ولی مشکلی نبود در کل و به خیر گذشت و کل روز تقریبا لالا بودی مامانی و با یک صورت معصوم و بیحال روی دست من خوابت میبرد خوشگلکم.

 

روزی که واکسن زدی...قربون مژه های بلندت

 

 

یه خمیازه

 

 

یه اخم

 

 

اولین گل سرم

 

 

مرسی مامان خوشگل شدماا

 

پسندها (3)

نظرات (9)

بهاره ، مامان نژلا و نیلا
29 خرداد 93 9:52
چقدر تو با مزه ای ، خداوند نگهدارت شیرین
نگار
پاسخ
مرسی بهاره جون بازم سر بزن
حبه قند
30 خرداد 93 0:09
ای جانم پس دخترمون رو اوخ کردن. معمولا دو ساعت قبل از .اکسن باید استامینوفم بخوره نی نی . اما چقدر چهره اش کامل شده عزیزمی خاله با اون گل سرت.
نگار
پاسخ
مرسی خاله جون...حتما برا دفعه بعد استامینوفن رو قبلش میخورم..ممون از تعریفت .نیروانارو ببوس
حدیث
2 تیر 93 16:53
ای جونم چه دخمل شیرینی من همیشه بهتون سر میزنم دوستم خیلی منتظر بدنیا اومدنش بودم ولی چه کنم که تو کامنت گذاشتن تنبلم
نگار
پاسخ
مرسی حدیث جون ...خیلی خوشحال شدم که به ما سر میزدی حتما برامون نظر بذار ..باعث دلگرمیه
خاله نرگس
12 تیر 93 20:52
ای جان دلم . قربون لبخند و خمیازه و اخوت بشه خاله. کی بهت آمپول زده بزنمش؟؟ معصوم من
نگار
پاسخ
خالههههه اون خانومه تو مرکز بهداشت آمپول زد برو دققش کن
خاله نرگس
12 تیر 93 20:55
نگار اون عکس اروگوئه شکل اون نینی شده که عکس پرفضیلت بود
نرگس
31 تیر 93 4:24
من تازه الان دارم می‌بینم که اتوکارکشن چه بلایی سر پیام های من آورده !!! پیام قبلی درستش اینه : اون عکس سومی شکل اون نینی شده که عکس پروفایلت بود
نگار
پاسخ
منم هی فکر کردم منظور حرفت چیه
مامان زری
5 مرداد 93 11:25
خوب نظر مامان بزرگ چی میتونه باشه ؟ قربون خدا برم با این هدیه زیبایی که به ما داد. خدایا شکرت
بابا حسن
5 مرداد 93 11:26
چه عکسای قشنگی ! من قربون اون صورت گردولی بشم. خدا عاقبت هلیا جونمو ختم به خیر کنه ایشالله
نگار
پاسخ
مرسی بابا حسن مهربون
مامان زری
6 دی 93 1:59
بامزه خوردنی