هلیا جونهلیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

روزهای مادرانه

بستری در بیمارستان

1394/3/18 12:35
نویسنده : نگار
941 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی طول کشید تا بیام و این پست رو بنویسم چون اصلا دلم نمیخواد یاد اون چند روز که بهمون خیلی سخت گذشت بیفتم..اینطوری شروع شد که تو عید که رفتیم شمال همه مریض شدن ولی من و تو مریض نشدیم ولی یک هفته قبل از تولدت یک کوچولو تب کردیو آبریزش پیدا کردی من و بابایی هم بردیمت دکتر نزدیک خونمون .اونم برات شربت سرما خوردگی دادو یک آنتی بیوتیک برات تجویز کرد که اگر حالت بدتر شد برات شروع کنیم خلاصه روز تولدت دیدم آبریزش بیشتر شده و آنتی بیوتیکو شروع کردم ولی تا دوروز بعدش اصلا بهتر نشدی .من سر کار بودم که مامان زری زنگ زد گفت بردنت بیمارستان پاستور و میخوان از ریه ات عکس بندازن وتو هم نمیذاری و گریه میکنی منم از محل کار سریع آژانس گرفتم و خودمو به بیمارستان رسوندم وارد که شدم صدای گریت کل بیمارستانو گرفته بود ولی پیدات نمیکردم تا اینکه تو یه اتاق دیدم پیش دکتر و مامان زری هستی و عکس هم ازت گرفتن و گفتن چیزی نیست و آنتی بیوتیکم نباید بخوری!..ولی بازم گذشت و هیچی نمیخوردی حتی بالا میوردی دوباره بردیمت بیمارستان مفید کودکان چون یک کم اسهال هم شدی تو این اوضاع آزمایش خون یکساگیتم با یک مکافات گرفتیم و دل من و مامان زری کباب شد ...اسهالت یه روز خیلی شدید شد طوری که مثل مایع ازت میرفت بردیمت پیش دکتر محتشم اونم نگفت بیمارستان بستری بشی ولی عکس ریه رو که دید گفت عفونت کرده و یه آنتی بیوتیک دیگه برات داد ولی فرداش همش بالا آوردیو اسهالت شدید شد و ما خیلی ترسیدیم مامان زری هم همش گریه میکرد تا بابایی اومد و گفتیم خودمون ببریمت بیمارستان سجاد اونجا که بردیمت تب هم داشتی اوضاعت رو که دیدن گفتن باید بستری بشی و سرم و آنتی بیوتیک داخل سرم ....واااای من دیگه اونجا بغزم ترکید انقدر گریه کردی تا دوباره رگتو بگیرن و آنژیو کت بهت وصل کنن . به من و مامان زری هم اجازه ندادن که بیایم ..بعدش بغلت کردم و تو یه اتاق خصوصی بستری شدی 4 شب اونجا بودیم و به من و تو خیلی سخت گذشت شبا نمیتونستم بخوابم باید مواظبت میبودم که سرم از دستت کنده نشه آخه به روی شکم هم میخوابی اسهالت اونجا خوب شد ولی روز آخر خودم ازت گرفتم و خیلی حالم بهم ریخت طوری که اومدیم خونه اصلا رنگ و رو نداشتمو لاغر شده بودم تو هم همینطور عسلم ولی خوراکت تا یه هفته خیلی خوب بود و اشتها داشتی ولی شکر خدا کامل خوب شدی عزیزم ایشالا دیگه هیچوقت پای تو و هیچ نینی دیگه به بیمارستان باز نشه...آمین

پسندها (1)

نظرات (0)