هلیا جونهلیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

روزهای مادرانه

روز مادر و خواندن اذان در گوش هلیا

تولد حضرت زهرا و روز مادر که هلیا جون هم 10 روزه شده بود با بابا محمدش و بابا حسن بردیمش مسجد محل خونه مامانمینا(مسجد جمکران) و قبل از اذان مغرب حاج آقا یوسفی تو گوشش اذان خوند. هلیا جونم حالا که خودم مادر شدم تازه فهمیدم همه مامانا چقدر فرزندشونو بی توقع عشق می ورزند و برای خوشحالی و راحتیش حاضرند هرکاری انجام بدن...الان قدر مامان خودمو میدونم و فهمیدم که تا ماها بزرگ شدیم چقدر سختی کشیدن،ایشالا که همه مامانا زنده باشند و خدا همه نینیها رو براشون حفظ کنه..آمین
31 فروردين 1393

خاطره زایمان

هفته های آخر رو طی میکردم  و قبل از عید نوروز  که پیش دکترم خانم دکتر موید محسنی رفتم برام سونو نوشته بود جوابش رو که پیشش بردم گفت مایع آمنیوتیکت که کمه!باید دوباره سونو بدی ..این چند روزو مایعات زیاد بخور و اگه مایع بالا نرفت با من تماس بگیر .منم برا روز 28 اسفند وقت سونو گرفتم و قبلش تا میتونستم مایعات خوردم .خوشبختانه عددش مناسب شد ولی بازم زیاد نبود....خلاصه رفتیم تا روز 16 فروردین که من دوباره ویزیت شدم و ازون به بعد چند بار دیگه سونو دادم و مایع کمتر شده بود!!!... تلفنی با خانم دکترم تماس گرفتم و جواب سونو رو براش خوندم...و ایشون هم گفتن فردا صبح زود برم بیمارستان که تست حرکت جنین رو بدم...اون شب اتفاقی اصلا تا صبح خوابم ...
22 فروردين 1393

فرشته ما زمینی شد

هلیا عزیز ما در روز پنج شنبه مورخ 21 فروردین سال 93 در بیمارستان خاتم الانبیا با وزن 2/650  کیلوگرم و قد 48 سانتیمتر متولد شد و یک دنیا عشق رو برامون به ارمغان آورد.   ...
21 فروردين 1393

سیسمونی هلیا گلم

ت                     هلیا جونم این سیسمونی قشنگ و کامل و این لباسهای خوشگل رو مامان زری و باباحسن برات زحمت کشیدنو تهیه کردن،واقعا دستشون درد نکنه...ممنونیم ...
15 فروردين 1393

هنرهای نمدی من برای گل دختر!-my handmade felts

قبل از اینکه سیسمونی و اتاقت کامل شه میخام عکس کارهای نمدی که به عشق گل دخترم درست کردم رو اینجا بذارم...اینا اولین کارهای نمدی منه (به ترتیب عکسها)     حلقه ورودی اتاق   جای پوشک.که مامان زری برات دوخت و من تزئین نمدیشو انجام دادم.     ...
12 فروردين 1393

سال نو مبارک

سلام عسلم..امسال اولین عیدی بود که با تو بودیم و از بهترین عیدهامون بود و من و بابایی دیگه عکسهای 3 نفره داشتیم ولی روی ماهتو ایشالا یک ماه دیگه میبینیم ،دیگه چیزی نمونده. خیلی بهمون خوش گذشت ،خونه مامان زری بودیم خاله نرگس و عمو صادق هم که بودن و ما اصلا تنها نبودیم ...سال تحویل کلی باهم عکس گرفتیم و شما اولین عیدیتو از مامان زری گرفتی ..یه ربع سکه،دستشون درد نکنه...بعد از اون هم هر جا رفتیم عید دیدنی عیدیتو میدادن عسل خانوم. مامان شیرین هم رفته بودن شمال و میگفتن جای ما خالی بوده ایشالا سالهای بعد که شما هستی میریم عید مسافرت. دیروز ظهر هم من و بابایی خاله نرگس و عمو صادق رو پاگشا کردیم رفتیم با همگی رستوران. امسال که سال اسبه ...
1 فروردين 1393

سونوگرافی هفته 32

دیروز رفتم سونوگرافی بعد از مدتهااا...خیلی نگران بودم و همش خوابتو میدیدم...دعا میکردم که سالم باشیو وزنتم خوب باشه...با بابایی رفته بودیم و بیرون منتظر شد. دکتر چک کرد و خدا رو شکر گفت وزنت مناسبه(٢٠٦٥گرم)...خیلی خوشحال شدم...ولی بعدش گفت مایع دورت کمه و نگرانم کرد...باید استراحت کنمو مایعات بخورم... خدایا مواظب همه نینیها باش .دختر منم برام حفظ کن که سالم و به موقع بیاد تو بغلم ...انشالا
21 اسفند 1392

هلیا خورشید زندگی ما

دختر خوشگلم  اسمتو انتخاب کردیم: هلیا به معنی: پرتو خورشید،دختر خورشید"ریشه یونانی" و گلی که از درون گل دیگر شکفته میشود"ریشه فارسی" یه جا هم خوندم فرشته ای که امام رضا رو به دنیا آورده اسمش هلیا بوده.               بعد از این همه مدت جستجو...هیچ اسمی پیدا نمیکردیم که لایق تو باشه...ولی این اسمو که پیدا کردم واقعا به دلم نشست و دلم آروم گرفت.معنیشم خیلی قشنگه من که از انتخابم راضی و خوشحال هستم همینطور بابایی .            ...
7 اسفند 1392